خون آشام عزیز (28)

توی راه بودیم تقریبا 2 ساعت دیگه به مقصد می‌رسیدیم. بچه ها توی اتوبوس داشتن شعر میخوندن. اوت وست من بد بخت بی مادر داشتم کلافه میشدم. فقط دعا میکردم که زود برسیم. ارپادم شارژ نداشت و نمیتونستم ازش استفاده کنم گوشامو گرفتم و سرمو به صندلی جلویی چسبوندم. حس کردم یکی هدفون گذاشت روی سرم وقتی نگاه کردم تهیونگ بود...
تهیونگ : حتما از سرو صدا متنفری بیا آهنگ گوش کن..
هدفون رو گذاشت رو گوشم و یه آهنگ ملایم پلی کرد. اولین بارم بود که خجالت میکشیدم. سرخ شده بودم. درست نشستم سر جام و بیرون رو تماشا میکردم تا اینکه رسیدیم به مقصد. اقامتگاهمون یه خونه بزرگ ویلایی لوکس بود یه حیاط خیلی بزرگ داشت. دورش تا چشم کار می‌کرد جنگل بود. همه به سمت خونه رفتیم. توی خونه بزرگ بود و یه عالمه اتاق داشت. اون خونه همه چیز داشت وسایل ورزشی.، استخر، وسایل بازی.و...توی حیاط خونه همه وایستادیم که مربی ورزش اومد..
مربی: سلام بچه ها..
بچه ها: سلام..
مربی : خوش آمد میگم به همتون.. همون جور که میدونید امروز اومدیم اردوی پنج روزه..بزارید برم سر اصل مطلب. برای اتاق هاتون باید گروه بندی بشید چون تعداد اتاق ها یکم کمه و نمیشه تو هر اتاقی یه نفر باشه قراره به گروه های 5 نفره تقسیم بشید. اسم میخونم میاین اینجا.. جیمین، سوهو، چان ووک، اینهو، جونگ ایل .. شما یه گروهید..
سوهو : جیمیناااا.
جیمین : سوهوااا..
مربی : (بعد از کلی گروه) تهیونگ، سونگ هی، جونگ مین و جونگکوک، کانگ هی شما هم تو یه اتاقید تموم شد گروه ها بیاین دنبالم هر اتاقی که گفتم میرید داخل..
تهیونگ : جیمیناااا...
جیمین : چته؟
تهیونگ : من میخوام بیام تد اتاق شما..
جیمین : نمیشه..
تهیونگ : چرا.
جیمین : چون نمیشه افرین پسر خوب برو تو اتاقت حرف نزن بای بای..
تهیونگ : جیمیناااا..
رفتم تو اتاقم. اتاق دو تا تخت دو نفره داشت. وسایلمو گذاشتم روی یکی از تخت ها کسی نبود تو اتاق همه بچه ها رفته بودن طبقه ی پایین خوش گذرونی. دیدم کسی نیست میخواستم لباسمو عوض کنم داشتم لباسمو در میاوردم که تهیونگ با قیافه بی ریخت وارد شد....
جونگکوک : یا خدا..
تهیونگ : چته؟.. (نگاه به کوک میندازه) اوه خدای من ببخشید (سرشو برمیگردونه سمت در).. تموم شد؟
جونگکوک : آره.. یاد بگیر قبل اینکه وارد جایی بشی در بزنی..
تهیونگ : فکر کردم کسی نیست آخه همه پایینن.. تو چرا نرفتی؟
جونگکوک : از شلوغی خوشم نمیاد.
تهیونگ : آها.. خب تخت من کجاست؟.. اینجا میخوابم..
جونگکوک : اونجا جای سه نفر دیگست..
تهیونگ : دیگه تخت نیست؟
جونگکوک : نه..
تهیونگ : خب پس دیر اومدم باید رو زمین بکپم..
جونگکوک : میتونی روی تخت من بخوابی! دو نفرست..
تهیونگ : باشه..
بعدش رفتم توی بالکن خونه شروع به دید زدن بیرون کردم..
دیدگاه ها (۶)

خون آشام عزیز (29)

خون آشام عزیز (30)

خون آشام عزیز (27)

خون آشام عزیز (26)

خون آشام عزیز (66)

black flower(p,251)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط